جدول جو
جدول جو

معنی سفینه کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سفینه کردن
(بِ سَ کَ دَ)
ظاهر و نمودار کردن. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
سفینه کردن
ظاهر و نمودار کردن
تصویری از سفینه کردن
تصویر سفینه کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینه کردن
تصویر سینه کردن
پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(چِ بَ گُ دَ)
سپیده بر روی مالیدن:
گفتم که سپیده کرده ای بهر کسی.
عمر بن مسعود.
و رجوع به سپیده شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ دَ)
موج زدن:
سبک زبانه زند ناگه و ستونه کند
ز تیغ و نیزۀ سلطان صفدر آتش و آب.
مسعودسعد.
، حمله کردن:
عقابی که از بی پری شد زبون
ستونه کند لیک هم بر ستون.
خسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ شُ دَ)
عنود. (ترجمان القرآن). لجاجت. خصومت ورزیدن:
بپرهیز و با جان ستیزه مکن
نیوشنده باش از برادر سخن.
فردوسی.
او ستیزه کرد و لج بی احتراز
گفت در کافرستان بانگ نماز.
مولوی.
چو روزگار نسازد ستیزه نتوان کرد
ضرورتست که با روزگار درسازی.
سعدی (بدایع).
تو نیز بنده ای آخر ستیزه نتوان کرد
خلاف حکم خداوندگار چند کنی.
سعدی (صاحبیه)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِکَ دَ)
تفاخر کردن. فخر نمودن. (برهان). کنایه از تفاخر کردن. (آنندراج) :
چو ز پهلوی غمت دل نخورد جز جگری
تو مکن سینه که چون من نبود دلداری.
رفیع الدین لنبانی.
سینه مکن به بستن دل زآن قبل که تو
دل بسته ای نه ملک خراسان گشاده ای.
مجیرالدین بیلقانی.
ملک بدین کار و کیایی تراست
سینه کن این سینه گشایی تراست.
نظامی.
سینه میکرد از سپهداری خویش
لاف میزد از کله داری خویش.
عطار.
، راندن چنانکه غارتگری گله را یا نخجیروان دستۀ شکاری را یا ستوربان در چراگاه خیلی اسب برهنه را. (یادداشت بخط مؤلف).
- سینه کردن تیر، (اصطلاح تیراندازان) آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آنجا خیز کرده بجای دیگر افتد. گویند این تیر سینه کرد. (برهان) (انجمن آرا) (از بهار عجم) :
کنون که تیر فلک سینه کرد سینه بدزد
بجست برق بلا نم در آبگینه بدزد.
ملا ملک قمی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هزینه کردن
تصویر هزینه کردن
صرف کردن مال و پول و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفسطه کردن
تصویر سفسطه کردن
مغاطله کردن سفسطه آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
عمل سینه زن. در اصطلاح تیراندازان آن باشد که چون تیری بیندازند بر زمین خورد و از آن جا خیز کرده به جای دیگر افتد، تفاخر کردن فخر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستونه کردن
تصویر ستونه کردن
موج زدن، حمله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سینه کردن
تصویر سینه کردن
((~. کَ دَ))
اصطلاحی است در تیراندازی، وقتی که تیر بعد از اصابت به زمین کمانه کرده به جای دیگر پرت می شود، تفاخر کردن، مغرور شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دستینه کردن
تصویر دستینه کردن
امضا کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
لتحسينٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
Optimize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
optimiser
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
לייעל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
بہتر بنانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
অপ্টিমাইজ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
kuboresha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
optimize etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
최적화하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
最適化する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
ปรับแต่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
अनुकूलित करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
mengoptimalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
optimaliseren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
optimizar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
otimizar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
optymalizować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
оптимізувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
optimieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
оптимизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بهینه کردن
تصویر بهینه کردن
ottimizzare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی